من و ستارخان و پلوی سفارت انگلیس و کیک و ساندیس صلواتی
داشتم فکر می کردم به دانشجویان خط امام که سفارتخانه آمریکا را گرفتند و دست کم ده بیست سال خیالمان از بابت شرارت های مستقیم آنها راحت بود. اگر بچه های دانشجوی ما مثل آن دانشجویان اول انقلاب فکرشان یک خورده بیشتر کار می کرد باید دست کم پنج سال پیش در سفارتخانه انگلیس را گل می گرفتند تا امروز شاهد این همه پدرسوختگی ها نمی شدیم. آدمی را گاهی مار می زند و گاهی عقرب اما این انگلیسی ها نه مارند و نه عقرب. اژدهایند. رضا خان های میرپنج دوره شان سرآمده، حالا نوبت میرشش هاست.
ایمیلم این روزها خیلی شلوغه مثل گناهان آدمیزاد. وقت جبرانش نیست و وقت خواندنش هم. تعداد نامه های باز نشده اش از تعداد روزهای عمرم چیزی کم ندارد. از نامه های درست و حسابی تا تبلیغات سبزک و سرخک و سفیداب و اتفاقی میان آن همه نامه باز نکرده این یادداشت شاعر و نویسنده جوان و خوش فکر رضا شیبانی اصل را دیدم و خواندم. آنقدر زیبا بود که دلم نیامد خواندنش را به شما توصیه نکنم. شما هم بخوانید.این هم وبلاگش:
http://rezasheibani.parsiblog.com
من و ستارخان و پلوی سفارت انگلیس و کیک و ساندیس صلواتی